امامت اصیلترین فلسفه سیاسى اسلام است، که متکلمان شیعى در تعریف آن گفتهاند:
"الامامة ریاسه عامه فى امور الدین و الدنیا لشخص من الاشخاص نیابه عن النبى(1)؛ امامت یعنى ریاست عمومى در امور دین و دنیاى مردم به عنوان جانشینى پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)"
امام حسین(علیهالسلام) ضمن نامهاى که توسط مسلم بن عقیل براى مردم کوفه فرستاد فرمود:
«فلعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب والقائم بالقسط و الدائن بدین الحق(2)؛ به جان خودم سوگند، امام مسلمانان تنها کسى است که به قرآن عمل کند و عدالت را بر پا دارد و تسلیم دین حق باشد.»
امام هشتم(علیهالسلام) نیز در کلام بلندى به تبیین هویت و منزلت منصب امامت پرداخته، در فرازهایى از آن مىفرماید:
«... امام بسان خورشید تابانى است که نورش جهان را فرا مىگیرد و در افقى است که دیدهها و دستها بدان نرسند. امام ماه تابنده و چراغ فروزنده و نور طلوع کننده و اختر رهنمایى است در تاریکیهاى شب و دلیل هدایت و نجاتبخش از هلاکت است. امام ابرى است بارنده و بارانى است تند و آسمانى است سایه بخش و زمینى است هموار و چشمهاى است جوشان و غدیر و بوستان است. امام امینى است رفیق و پدرى است مهربان و برادرى است همزاد و چون مادرى، براى فرزند کوچک، دلسوز و پناه بندههاى خداست.امام، امین خداست در زمین و میان خلقش، و حجت اوست بر بندههایش و خلیفه اوست در بلادش و فراخوان به خدا و مدافع حریم الله است. امام از گناهان پاک و از عیوب پیراسته است، به علم مخصوص، و به بردبارى موسوم است. نظام دین و عزت مسلمین و خشم گیرنده بر منافقین و عامل نابودى کفار است.
امام، یگانه روزگار خود است، هیچ کس همپایه او نیست و دانشمندى، همسنگ او نیست، براى او، عوض، مانند و نظیرى در عالم، وجود ندارد.
داراى همه فضایل است، که حضرت وهاب به وى ارزانى داشته، بدون این که آنها را طلبیده یا کسب کرده باشد. کیست که به معرفت امام برسد و کنه وصفش را بفهمد؟ هیهات، هیهات! عقلها، گمند و خاطرهها، سرگردان و خردها، حیران و سخنرانان، زبان بسته و شاعران، دلخسته و ادیبان، درمانده و بلیغان، لال و دانشمندان، خاموش و سرافکنده از وصف یک مقام یا یک فضیلت او، همه به ناتوانى و تقصیر از آن، اعتراف دارند تا چه رسد به توصیف کلیت امامت یا تعریف کیفیت آن، یا کجا رسد به این که کسى باشد که جاى او را بگیرد یا آثار وجودش را داشته باشد چگونه چنین باشد؟ با این که او، بسان ستارهاى است که از دسترس دستیازان و شرح وصف کنندگان به دور است. آیا مىپندارند که امام، در غیر خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) یافت مىشود؟ به خدا سوگند که خودشان،(در این ادعا) دروغگویى خود را تصدیق مىکنند... .»(3)بنابراین اگر امام، عامل به کتاب و قائم به قسط و یگانه دوران و بى همتاى زمان و معصوم از گناه است و مفسر قرآن و قرآن مفسر او، پس چگونه ممکن است مردم، معاویه و یزید و امثال آنها را به امامت بپذیرند؟!
از این رو بذر این انحراف در سقیفه پاشیده شد و اصل امامت، تحریف و به جاى آن خلافت نشست و برخى از آخوندهاى دربارى به تفسیر اولى الامر پرداخته و تا بدانجا پیش رفتند که مدعى شدند: اولى الامر کسى است که به قدرت دست یابد، گرچه با سر نیزه و کشتار بى گناهان، و بدین سان فضایى به وجود آوردند تا یزید نیز بتواند بر اریکه قدرت اسلام و جانشینى پیامبر، دست یازد و به نام دین حکم براند و امام مسلمانان خوانده شود!
1- العلامه الحلى، الباب الحادى عشر، ص69.
2- الکامل فى التاریخ، ج3، ص386/ الارشاد، ص205.
3- تحف العقول (با ترجمه) ص463 ـ 464.